#در_تعقیب_شیطان_پارت_85
- اون برای دانشجوهای مقطع دومه. الان ما حتی بلد نیستیم یه جادوی ساده انجام بدیم چه برسه به جادوهای پیشرفته ی دفاعی و هجومی.
- به نظرت من می تونم یه جادوگر حرفه ای بشم؟
- آره معلومه که می تونی وقتی پدر و مادرت بزرگترین جادوگرا هستن برای تو که کاری نداره مطمئنم می تونی ازشون پیشه بگیری.
از حرفاش کمی دلگرم شدم. خیلی دلم می خواست زود تر کلاسا شروع بشه تا ببینم استعدادم چطوره.
- راستی لیلا کلاسا ازکی شروع میشه؟
- اومم فکر کنم فردا اولین کلاس برگزار بشه هر روز یه کلاس داریم. ببینم چی کار می کنی ها.
خندیدم و گفتم: حتما بذار ببینم کدوممون قوی تر میشه.
لیلا: خیلی شیطوونی حالا بگیر بخواب صبح زود باید بیدار بشیم.
آروم روی تخت دراز کشیدم لیلا هم دراز کشید با دراز کشیدنمون چراغ ها به طور خودکارخاموش شدن و ستاره هایی که خیلی شبیه ستاره واقعی بودند از سقف بهم چشمک می زدند.
صبح با صدای لیلا از خواب بیدار شدم.
- پریسا ؟ بلند شو دیگه خوابالو ساعت هفته باید بریم صبحانه بخوریم.
با خواب الودگی توی تختم نشستم و گفتم: حتما باید این ساعت بیدار بشیم تا صبحانه بخوریم؟
romangram.com | @romangram_com