#در_تعقیب_شیطان_پارت_82
لیلا: نظرت چیه پرسا؟ خوبه همین رو انتخاب کنیم؟
- آره همین خوبه عالیه. می دونم اگه پامون رو بذاریم بیرون این اتاق رو خیلی سریع تصرف می کنند.
- آره . پس چمدونت رو باز کن عزیزم. ساعت نزیک 9 هستش باید آماده خواب بشیم.
- خواب؟ به این زودی؟
- نه پری جون باید لباسامون رو عوض کنیم و توی اتاقمون مستقر بشیم سر ساعت 9 کمیته ی انظباطی به وسیله ی یه جادوی خاص همه ی افراد رو چک می کنن که تو خوابگاه باشن. درواقع خوابیدن ملاک نیست حضور در خوابگاهه که مهمه.
- اوهووم سریع چمونم رو باز کردم و یه لباس تیشرت آستین کوتاه به رنگ سبز لیمویی پوشیدم و یه شلوار پارچه ای راحتی که تو خونه می پوشیدم انتخاب کردم و پوشیدم. شالمم برداشتم و بقیه ی لباسام رو توی کمد آویزون کردم.موهام رو در مقابل آینه باز کردم و آروم شروع کردم به شونه کردنشون.
من: لیلا؟
- جانم؟
- تو از کجا اینقدر اطلاعات داری؟
لیلا که داشت لباس عوض می کرد گفت: من از وقتی که 7 سالم بود فهمیدم که پدر و مادرم جادوگرن. مامانم یه کاراگاهه بابامم توی انجمن تاریک یه جادوگر ساختار شکنه در واقع نابودگر ها رو پدرم طراحی می کنه.
- واقعا پدرت یه Build Hexer هست؟
romangram.com | @romangram_com