#در_تعقیب_شیطان_پارت_58


ساسان بلند تر پرسید: گفتم اینو می شناسی؟

- فقط سرم رو به نشونه ی تایید تکون دادم.

- اون کیه؟ اون کیه پریسا؟

- به زور زبون باز کردم و گفتم : اون شهرامه پسر همسایمون که کشته شده بود.

ساسان کمی پیشونیش رو ماساژ داد و گفت: چطور ممکنه که پیدامون کرده باشند؟

ساسان کمی به اطراف روی دیوارا نگاه کرد و گفت: پریسا نوشته های روی دیواررو می بینی؟

از چی داره صحبت می کنه؟ نکنه توهم زده؟

- نه چیزی نمی بینم.

ساسان دستش رو به طرف دیوار گرفت و گفت: آستن سیبِل (Ostensible )

با گفتن این کلمه نوری از دستش ساطع شد و تموم اتاق رو روشن کرد. بعد از چند ثانیه نور از بین رفت اما تموم نوشته های روی دیوار برام ظاهر شده بودند. نوشته هایی که با خون به روی دیوار نقش بسته بودند. نوشته بود: خود را به آغوش من بسپار. البته به انگلیسی نوشته شده بود. نوشته ی دیگه این بود : آن زمان که سایه همه جا را فرا می گیرد مرگ بساط هم آغوشی می گسترد روز ها به تاریکی نزدیک می شوند چشم ها به سفیدی می گرایند و در میان انبوه جسد ها به رقص خون خواهی پرداخت و خیزش سایه را در درونت حس خواهی کرد.

متونی که روی دیوار ها نوشته شده بود به ظاهر بی معنی بودند اما یه حس غریب و وحشت آوری رو به درونم تزریق می کرد. انگار که یه اتفاق وحشتناک در راهه.


romangram.com | @romangram_com