#در_تعقیب_شیطان_پارت_47

- اما تو صحبت کردی یادته چقدر عصبانی بودی؟

آره اما بعد از لت و پار کردن سهیل ناپدید شدم و به تو هم گفتم که دانشگاه رو ترک کنی یکی از دلایلی هم که اینجایی به خاطر همون صحبت کردن منه وگرنه به این راحتیا نمیتونستن ما رو شناسایی کنند. البته اون سهیل احمق ما رو شناسایی کرده بود ولی نمی دونست که من یه جادو گرم .

- خب در مورد پدر و مادرم چی؟ اونا از کجا خبر دارن؟

- یعنی واقعا چیزی نمی دونی؟

- نه معلومه که نمی دونم اگه می دونستم که الان اینقدر متعجب و وحشت زده نبودم!!!

- پدرت مدیر مدرسه ی جادوگریه. مادرت هم جانشین پدرته. البته مادرت یکی از قدرتمند ترین جادوگرای تاریخ جادو گریه همچنین یکی از پروفسور های مدرسه هم هست.

ههه دارم دیوونه میشم اینو دیگه کجای دلم جا بدم؟ مامان و جادوگری؟ اصلا با هم جور نمیشه؟ چطور ممکنه؟ حتما داره شوخی می کنه.داره شوخی می کنه؟ فکر نکنم قیافش خیلی جدیه؟ بابام مدیره مدرسه ی جادوگریه؟ نه بابای من مهندس صنایع پل سازیه چطور ممکنه مدیرمدرسه جادو گری باشه؟ داره منو گیر میاره؟ آره حتما همینطوره.

- نمی تونم باور کنم. نمیتونم باور کنم. چطور ممکنه؟

- باید باور کنی چون همش حقیقته. تو بچه بزرگ ترین جادوگرای دنیا هستی. یادته که پدرت رفته بود آلمان تا قرار داد ببنده؟ اون در اصل اومده بود تا مدیریت مدرسه رو به دست بگیره چون اخیرا حملاتی به دانش آموزای مدرسه شده بود اون اومد تا بتونه مدرسه رو در برابر حملات سیاه حفظ کنه.

پس برای همین بود که اونقدر توی خارج کشور موندگار شده بود. مگه یه قرار داد چقدرزمان می برد که بابا این همه مدت توی اون کشور مونده بود؟

- پریسا تو باید حقایق رو بپذیری. تموم کابوس هایی که میدیدی برای این بود که دشمن تو رو هدف گرفته.

کابوس؟ درسته. سریع کابوس مرگ شهرام رو تعریف کردم و پرسیدم که معنیش چی بوده؟

romangram.com | @romangram_com