#در_تعقیب_شیطان_پارت_46


ساسان با چهره ای جدی گفت: نه اون نیست بلکه چیزی بد تر از اونه.

- منظورت چیه؟ یعنی داری میگی که داستان هری پاتر واقعیت داشته؟ بی خیال بابا گرفتی ما رو؟

- آره هری پاتر وجود داشته و اینکه تونسته ولدومورد رو نابود کنه حقیقت داره اما این جادوگری که سهیل داشته احظارش می کرد خیلی خطرناکتر از ولدوموره.

یه لحظه صبر کن ببینم. یعنی داری جدی صحبت می کنی؟ یا داری منو دست میندازی؟ یعنی جدی جدی اون داستان ها حقیقت داشته؟

ساسان که حالتی جدی داشت گفت: بله مگه باهات شوخی دارم؟

با تایید حرفاش خنده روی لبام ماسید. با استرس پرسیدم : نگو که منم یکی مثل هری پاترم که بخواد با جادوگر سیاه مبارزه کنه؟

- چرا تو یکی از اون افرادی. البته جادوگر سیاه هنوز نتونسته احظار بشه.

خب حالا اینا رو بی خیال بگو تو چرا همش منو زیر نظر داشتی؟

- من کسیم که پدر و مادرت بهم ماموریت دادن تا ازت مراقبت کنم و نذارم که کسی جادویی روت انجام بده. من از وقتی وارد دانشگاه شدی مراقبتم. من حتی توی دانشگاه قبلیت هم بودم توی رشته ی علوم ماوراء اما اونجا خودم رو نامرئی کرده بودم و کسی از حضورم خبر نداشت.

- خب چرا با هیچ کس صحبت نمی کردی؟

- مادامی که توی ماموریت باشیم نباید با کسی صحبت کنیم چون ممکنه با صحبت کردنمون نوعی انرژی آزاد بشه و دشمن راحت جامون رو پیدا کنه.


romangram.com | @romangram_com