#در_تعقیب_شیطان_پارت_36


- تو از جادوی سیاه استفاده کردی.

- تو نابودگری مگه نه؟

- من نام های متفاوتی دارم.

- برام مهم نیست که چه اسم هایی داری من ازت مهلت می خوام. یک ماموریت مهم دارم

- مهلتی در کار نیست.

- خواهش می کنم من باید از یک دختر محافظت کنم.

- محافظت؟

- آره محافظت.

از گوشه ای که صدای وحشتناک به گوش می رسید سایه ای نزدیک و نزدیک تر شد. هر چه نزدیک تر می شد ظاهر سایه مشخص تر می شد. تا اینکه کاملا مشخص شد که چه موجودیه.

موجودی که یک ردای بسیار مشکی بر سر کشیده بود و گویی که در بین زمین و آسمان معلق بود موجودی که به ظاهرجسمی نداشت و همه ی وجودش از دود های مشکی تشکیل شده بود و یه داس خیلی بزرگ و وحشتناک در دست داشت. شبح ردا پوش به سوی مرد رفت اما مرد هیچ عکس العملی از خود نشون نداد. تموم وجودم از ترس و سرما می لرزید اشکام روی صورتم یخ بسته بود. شبح ردا پوش با داسی که در دست داشت به من اشاره کرد و گفت: خوب از آن دختر مراقبت کن چون ممکنه جایگاهت را اندکی تغییر دهد.

با جیغی خفیف از خواب پریدم. تموم بدنم خیس بود از عرق سرد اون قدر عرق کرده بودم که لباسام به بدنم چسبیده بود. این دیگه چه خوابی بود که دیدم. اون مرد کی بود که می خواست از من محافظت کنه؟ اون یه جادوگر بود؟ چطور امکان داشت؟ چرا اومد به خوابم؟ چرا فرشته ی مرگ اومده بود سراغ اون؟


romangram.com | @romangram_com