#در_تعقیب_شیطان_پارت_28
- دوستم؟ مگه من دوست پسری هم دارم؟
- نه ولی همینجوری پرسیدم.
- مشکوک میزنیا مامان چیزی شده؟
- نه نه چیز خاصی نیست برودخترم خوش بگذره فقط خیلی مراقب خودت باش. دور بر آدمای مشکوک هم نپلک .
- باشه.
آدمای مشکوک؟ منظورش چیه؟ این مامان و بابا دارن چیزی رو ازم مخفی می کنن.
بعد نهار یه دوش گرفتم و توی کمدم دنبال یه لباس خوب می گشتم. با دیدن مانتوی مشکیم لبخندی زدم و آروم از توی کمد برش داشتم و روی تخت انداختم بعد از
کمی گشتن یه شلوار جین آبی انتخاب کردم همینطور یه کتونی آل استار مشکی برداشتم بعد ازپوشیدن لباسام کمی آرایش کردم و شال سفیدم رو سر کردم و از
خونه زدم بیرون. با رسیدن جلوی برج به شادی پیام دادم و گفتم که جلوی برجم زودتر بیا.
پنج ثانیه بعد جواب داد و گفت: الان میام.
حدود ده مین بعد دیدم که شادی از مجتمع خارج شد. براش چراغ زدم تا متوجه من بشه. با دیدن من به طرفم اومد. با اون کفش پاشنه بلندش خیلی آروم راه می
romangram.com | @romangram_com