#در_تعقیب_شیطان_پارت_23

از تعجب چشمام داشت از حدقه بیرون می زد یه دفعه گفتم چی؟

- چیه خو حسودیت شد که یه پسر خوش تیپ ازم خوشش اومده؟

- دیوانه می دونی چی داری میگی؟ اون پسره مشکوکه چطور می تونی اینقدر از پیشنهادش خوشحال باشی؟

- از نظر من هیچیش مشکوک نیست پسر به این خوبی توی یونی پیدا نمیشه.

یعنی چی؟ همین کم بود. فقط همینو کم داشتم. چطور ممکنه؟ نکنه شادی رو شستوشوی مغزی داده باشه؟ نکنه طلسمش کرده باشه؟ ای بابا پاک خل شدم. تو

که به طلسم و این مزخرفات اعتقاد نداشتی چطور شده که توی این مدت همش ورد زبونت شده؟ نه مثل اینکه واقعا یه اتفاقی داره می یوفته.

- ببین شادی حواست رو جمع کن این پسر به نظر من یه جای کارش می لنگه مراقب باش بلایی سرت نیاره می فهمی که چی میگم؟

با لحنی سرد در حالی که چهرش تغییر کرده بود گفت: آره خیالت راحت باشه آبجی پریسا.

با این حرفش انگار آب سرد ریختن روم. یه دفعه تموم موهای بدنم سیخ شد. آبجی؟ چی داره میگه؟ شادی که هیچ وقت منو آبجی صدا نمی کرد!!! شادی؟

- جانم؟

- مطمئن باشم که شادی هستی؟

از حرفم پقی زد زیر خنده و گفت: چی داری میگی پری؟ معلومه که شادی هستم.

romangram.com | @romangram_com