#در_تعقیب_شیطان_پارت_21

شادی: حالا هیچی نشده شروع کردی به خوردن؟ بیا بریم کمی برقص بعد شروع کن به خوردن.

- من نمی رقصم. خودت برو عزیزم.

- پری اذیت نکن دیگه. بیا بریم شاید یه بخت برگشته ای هم ازت خوشش اومد و از ترشیدگی در اومدی.

- برو بعد میام . فعلا دارم میل می کنم مزاحم.

- باشه بابا.

شادی رفت به جایگاه رقص و شروع کرد به رقصیدن. همیشه از رقصیدن با پسرای احمق و بی جنبه متنفر بودم. کاش عروسی مختلط نبود اون وقت یه رقصی نشونشون می دادم که تا حالا ندیده باشن.

همینطور که داشتم موزم رو می خوردم دیدم که شادی یه شات دستشه و داره نوشیدنی می خوره. واای شادی اگه مست بشه؟ چه شود خدا به داد برسه.

شادی همینطور که نوشیدنی رو می خورد می رقصید. کمی که گذشت حرکاتش غیر عادی شده بود منم برای اینکه دیگه تحمل اون فضا رو نداشتم رفتم توی رخت کن و لباسم رو عوض کردم به طرف ماشین رفتم. حیف اون همه پول که خرج خرید لباس برای این مجلس لهو و لعب کردم. وقتی به ماشین رسیدم با ریموت دزد گیر رو خاموش کردم اما هر کاری می کردم در باز نمی شد. یعنی چی؟ به قفل در دست زدم در کمال تعجب دیدم که دستم به فلز یخ زده ی قفل چسبید. یخ؟ توی این وقت از سال؟ هوا که به این گرمیه؟ چه اتفاقی داره می یوفته. با تمام قدرت درب ماشین رو کشیدم تا اینکه بعد از پنج دقیقه تقلا تونستم دررو باز کنم. وقتی در باز شد تکه های یخ روی زمین ریخت. این دیگه غیر قابل باور بود. توی زمستون هم به ندرت پیش میاد که در اینجور یخ بزنه چه برسه به اینکه این اتفاق توی بهار بیوفته.

نفسم رو از روی بی خیالی و تعجب بیرون دادم و سوار ماشین شدم و به خونه رفتم. بعد از عوض کردن لباسم بدون اینکه کار دیگه ای بکنم خوابیدم.

صبح با صدای ساعت از خواب پریدم. تموم تنم می لرزید نمی دونم کی ساعت دیواری اتاقم رو زنگ گذاشته بود. خواب عجیبی دیده بودم توی خواب من یه جادو گر شده بودم و با جادو کلی پول و طلا به دست آورده بودم. یعنی چی؟ چه بلایی داره سرم میاد؟ اون از ادمای مشکوک دانشگاه این از یخ زدن در ماشینم توی اردیبهشت ماه اون از مرگ شهرام پسر زهرا خانوم اون از اون خواب وحشتناکی که دیده بودم. و حالا م این خواب چرت و مزخرف؟ چه اتفاقی داره می یوفته؟ نکنه جادو واقعا وجود داره؟ نکنه ... نکنه که ابوالهول یه جادوگر باشه؟ چرا وقتی می بینمش احساس خفقان می کنم؟

وای خدا دارم دیوونه می شم. جادو و ... همش چرته. غیر ممکنه چنین افرادی وجود داشته باشن. ساعت ده کلاس داشتم. باید سریع آماده می شدم. ای کاش از اول نمی رفتم توی اون رشته ی مزخرف. الان دارم توهم می زنم. من چه مرگم شده؟

************

romangram.com | @romangram_com