#در_تعقیب_شیطان_پارت_20
با رسیدن به پاساژ ماشین رومتوقف کردم و با هم به طرف یکی از فروشگاه های لباس رفتیم. بعد از دو ساعت گشتن و بالا پایین رفتن از پله های پاساژ بالاخره لباس مور نظر خودمون رو پیدا کردیم. بعد خرید لباس ها و کفش و ... سوار ماشین شدیم. از بس راه رفته بودیم پاهام درد گرفته بود. بدون اینکه چیزی بگم پامو گذاشتم روی گاز و به خونه برگشتم. خیلی خسته بودم. سرم کمی درد گرفته بود طبق معمول بعد از دوش گرفتن توی تختم ولو شدم و به خواب رفتم. ******
- پریسا زود باش دیگه دختر عروسی یک ساعته شروع شده ها!!!
- خب که چی حالا ما که عروس و دوماد نیستیم که به موقع برسیم. تازه عروس و دوماد ها هم یک ساعت بعد شروع شدن جشن می رسن تالار چه عجله ایه حالا؟
- تو هم الان نطقت باز شده؟ زود باش هر چی باشه من فامیل درجه یک عروسم باید به موقع اونجا باشم؟
- باشه .
سریع سوار ماشین شدیم و با نهایت سرعت به طرف تالار حرکت کردیم. با رسیدن به تالار بدون معطلی به رخت کن رفتیم و لباسامون رو عوض کردیم. من یه پیراهن مشکی که جلوش با سنگ ها و مروارید های سفید و براق تزین شده بود پوشیدم و یه کفش پاشنه بلند هم پام کردم و شال ابریشمیم رو سرم کردم لباسم آستین بلند بود اما یقه ای باز داشت شادی هم پیراهنش رو مثل من گرفته بود با این تفاون که سنگ ها و مروارید های لباسش به رنگ صورتی بود. و اینکه استینش قسمت بالای لباسش دکلته بود. بعد تعویض لباس به سالن جشن رفتیم. در کمال تعجب دیدم که عروسیشون مختلطه. با اخم به شادی گفتم: چرا نگفتی مختلطه؟
شادی شونه ای بالا انداخت و گفت: چون نپرسیدی حالامگه چی شده؟
- نگو که نوشیدنی های غیر مجاز هم توی این عروسی مجاز کردین؟
- اونو من نمی دونم شاید مجاز باشه.
کمی که جلو تر رفتیم دیدیم که بعله یه میز گوشه ی سالنه که روش انواع و اقسام نوشیدنیه. یادم باشه که بعد آمار این تالار رو بدم تا پلمپش کنن.
یکی از صندلیها رو انتخاب کردم و روش نشستم و یه موز از ظرف میوه برداشتم و شروع کردم به نوش جان کردن.
romangram.com | @romangram_com