#در_تعقیب_شیطان_پارت_110


مامان لبخندی زد و با هم وارد شدیم.

با ورودمون به سالن تاریکی همه جا رو فرا گرفت. سالن خیلی تاریک بود و فقط کور سویی از انتهای سالن مشخص بود. و ما هم متعاقبا به طرف نور ضعیفی که از انتهای سالن می اومد رفتیم. هر چه جلوتر می رفتیم نور بیشتر و بیشتر میشد تا اینکه همزمان با رسیدن به نور کل سالن روشن شد. نمی دونم اما فکر کنم نوعی جادو بود که باعث می شد هر کسی که از در توی سالن سرک می کشه نتونه چیزی رو مشاهده کنه و تنها در صورتی می تونست همه چیز رو ببینه که تا انتهای سالن می رفت. در کمال تعجب کسی رو توی سالن ندیدم و یه میز خالی وسط سالن بود و دور تا دورش قفسه های کتاب قرار داشت قفسه هایی که شاید ارتفاعشون به ده ها متر هم می رسید. و همشون پر بودن ازکتاب هایی غول آسا.

بابا: پاتریک؟ می دونم که اینجایی خودتو نشون بده. با این حرف بابا دیدم که یه چیزی شبیه پرده از مقابل قفسه ی کتاب از هم باز شد و فردی ازش خارج شد. کاملا تعجب کرده بودم. پرده ای که در برابر قفسه ی کتاب بود کاملا شبیه یه قفسه ی کتاب بود و در حالت سکون کسی حتی فکرشم نمی کرد که در اون قسمت یه پرده قرار داره. البته پشت پرده هم قفسه ی کتاب قرارداشت.نمی دونم شایدم پرده حالتی شیشه ای یا شاید نامرئی داشت که قفسه ی کتاب از پشتش هم معلوم بود و تنها چهره ی کسی که پشتش مخفی شده رو مشخص نمی کرد.

بابا: پاتریک دوست و شاگرد قدیمی من.

با این حرف بابا آغوشش رو به روی پاتریک باز کرد و یکدیگر رودر آغوش گرفتند.

پاتریک که پسری جوون که فکر کنم حدود 27 ساله بود و چهره ای جذاب با چشمایی مشکی داشت و موهایی خرمایی مایل به قهوه ای با بدنی محکم و ورزیده بود جوری که فکر می کردی کوماندو یا رزمی کاره با لبخندی رو به بابا و مامان گفت: چه چیزی باعث شده که دو نفر از اساتید بلند پایه به دخمه ی تنگ و تاریک من بیان؟

مامان: این چه حرفیه پاتریک کارهایی که تو تا حالا برای این مدرسه و امنیتش کردی رو تا حالاهیچ کس انجام نداده تو یه جادو گر حرفه ای هستی و مدرسه امنیتش رو مدیون کارای تو توی این دخمه هست.

پاتریک: هر کاری کردم وظیفه بود. خب چه کمکی از من بر میاد؟

بابا: راستش همونطور که می دونی تا حالا تنها تو جادو گر ذهنی این مدرسه بودی .

- بودم؟ منظورتون چیه؟ یعنی الان نیستم؟

- نه نه منظورم این نبود . منظورم اینه که الان یه جادو گر ذهنی دیگه توی مدرسه ظهور کرده و می خواستم ازت خواهش کنم که خودت شخصا آموزشش بدی.


romangram.com | @romangram_com