#در_تعقیب_شیطان_پارت_11

- مطمئن باشم که دلیلت برای تغییر رشته همین بوده؟

لبخندی زدم و پریدم تو بغل پیمان و گفتم: آره داداشی گلم دلیلش فقط همین بود من و شادی با هم رشتمون رو تغییر دادیم.

پیمان لپم رو بوسید و گفت: باشه آبجی گلم خیالم راحت شد اگه کسی مزاحمت شد بهم بگو تا حالش رو بگیرم. باشه؟

- باشه داداشی خوبم.

اووم داداش؟

- جونم؟

تو چیزی در مورد جادو شنیدی؟

- جادو؟ منظورت چیه؟

- هیچی قبلا که تو رشته ی علوم ماورا درس می خوندم همه ی اساتید می گفتند که جادو وجود داره اما من و شادی هیچ وقت باورش نکردیم. نمی دونم شاید وجود داشته باشه و من بی خبرم.

- آبجی خوشگلم به نظرم جادو وجود داره اما نه به اون صورتی که توی کتاب ها و رمان هایی شبیه به هری پاتر و ... بهش پرداختند.

با شوق رو تخت پاهام رو جمع کردم و به پیمان نگاه کردم تا ادامه بده.

پیمان ادامه داد: آبجی خوشگلم تا حالا قرآن خوندی؟ اگه قرآن خونده باشی توش نوشته که در زمان حضرت موسی و حضرت سلیمان جادو و جادو گری رواج پیدا کرده بود و مردمی که به جادو می پرداختند با کمک یک سری اوراد و افعالی بین زن و مرد جدایی می انداختن و یا بر عکس با یک سری افعال باعث می شدن که دو نفر به هم علاقه مند بشن. جادو چیز نا شناخته ایه برای اینکه مورد سوء استفاده قرار نگیره خدا حرام کرده و یکی از گناهان کبیره محسوب میشه.

romangram.com | @romangram_com