#در_تعقیب_شیطان_پارت_106


- فقط میشه بگی از چه نوع جاویی استفاده کردی؟

- من از جادوی حرکتی استفاده کردم جادویی که با حرکات بدن به وجود میاد و خیلی سخته اجراش با این جادو جنی رو احضار کردم و اون رو به درون بدنت فرستادم تا مجرا رو برات باز کنه. اون اتش که میدیدی همون جن بود.

- هومم. در هر صورت ازت ممنونم.

ساسان شنلش رو که روی زمین افتاده بود برداشت و روی شونش انداخت و دستاش رو توی جیبش کرد و روش رو ازم برگردوند و در همین حال گفت: خواهش می کنم. و رفت.

تازه فهمیده بودم که درونش پر از آشوبه. اون خودش رو مقصر می دونست حقم داشت اگه برای به دست آوردن پول به جادو رو نمی آورد الان عشق و خانوادش زنده بودند. حق داشت که اینقدر سرد و بی علاقه باشه. اون با استفاده از جادوی تاریک قلبش رو سرد کرده بود تا درد از دست دادن عشقش رو از بین ببره. به نظرم اون یه مرد واقعی بود. چون همه ی کارایی که کرده بود برای این بود که پیش عشقش شرمنده نشه اما چیزی که نصیبش شد فقط و فقط تنهایی بود.

بی تفاوت به حرف های بعضی از بچه ها که دیده بودند که ساسان یه جادوی عجیب روم اجرا کرده به طرف اتاقم راه افتادم.وقتی به اتاق رسیدم خودم رو روی تخت انداختم و به سقف خیره شدم.

- هه چی کشیدی ساسان؟ اگه قلبت رو سرد نمی کردی معلوم نبود چه بلایی سر خودت می آوردی. زندگی پر از درده پر از رنجه پر از اشتباهاتیه که جایی برای جبران نداره. و تو یکی از اون اشتباهات رو مرتکب شدی و یه عمره که داری تاوان میدی. همیشه همینطور بوده. نمی دونم این مردا چشونه نمی دونم چرا برای اینکه خودشون رو به عشقشون خوب نشون بدن حاضرن دست به هر کاری بزنن. یعنی بی پولی اینقدر بده؟

هه چی دارم می گم؟ دیوونه شدم معلومه که بده. تو این دنیا فقط پوله که حرف اول رو میزنه. کسی که پول داره حتی مرگش هم شاهانست ولی کسی که بدهی داره حتی جسدشم دفن نمیشه. آره پریسا اینه رسم زمونه. اینه درد دنیایی که توش زندگی می کنی. هرکاری توی این دنیای لعنتی بکنی باز یه جای کارش می لنگه چه جادو گر باشی چه یه انسان عادی تنها با پوله که می تونی یه زندگی بی دردسر داشته باشی.

با همین افکار خوابم برد.

بعد از خوردن صبحانه به کلاس اصول ابتدایی رفتم نمی دونستم چیکار کنم از روز اول حتی نتونسته بودم یه جادوی معمولی رو انجام بدم. و همین باعث شده بود که مورد تمسخر بچه ها قرار بگیرم همیشه از مسخره هاشون حرصم می گرفت کاش می تونستم یه جوری حالشون رو بگیرم.

استاد وارد کلاس شد و همه به احترامش بلند شدند. استاد نیم نگاهی به من که در ردیف اول نشسته بودم انداخت با پوزخندی پشت میزش نشست. دلم می خواست یه جوری حالش رو بگیرم. اما حیف چون برای اجرای جادو باید ورد میخوندم و با دستم به طرفشون اشاره میکردم و این کار باعث می شد لو برم. این بود که بی خیال اذیت کردن شدم.


romangram.com | @romangram_com