#در_تعقیب_شیطان_پارت_105

ساسان بلافاصله از ماشین پیاده شد و با چوب جادوش چندین حمله ی گسترده به طرف مرد کرد اما مرد همه رو به راحتی دفع میکرد.

مرد که همون لرد تاریک بود گفت: من هرگز از کارخودم پشیمون نشدم اما حالا فهمیدم که چه هیولایی رو پرورش دادم. تو با ترکیب جادوهای تاریک قلبت رو سرد کردی کاری که هرگز فکرش رو هم نمی کردم. من به تو نیازی ندارم. کسی که چنین اراده ای داره بی شک یه روز برام مشکل ساز خواهد شد من باید تو رو نابود کنم همونطور که خانوادت رو نابود کردم. همین که لرد چوبش رو بالا برد ناگهان صاعقه ای باهاش برخورد کرد و لرد ناپدید شد. بعد ها متوجه شد که لرد توسط جادوی سطح بالای انجمن نیمه تاریک به دنیایی بین ابعاد تبعید شده و تا ابد اونجا گرفتار شده. با این وصف توی دلش احساس آرامش کرد حس کرد که دلش خنک شده حس کرد که انتقام زندگیش گرفته شده.

البته جادوگر تاریک فقط یه سایه بود و ههنوز جسمی نداشت چرا که سال ها پیش جسمش نابود شده بود.

با شنیدن وردی از میون خاطرات بیرون اومدم. تازه فهمیدم که تموم این چیزهایی که تا حالا دیدم خاطرات ساسان بوده. خاطراتی که تلختر از زهر بود تازه دلیل این سردی و غمگینی رو می فهمیدم. اون داغون شده بود. اون همه چیزش رو در راه یادگیری جادو فدا کرده بود. حتی احساساتش رو.

ساسان: همه چیز رو دیدی. حالا منظورم رو فهمیدی؟ حالا با وجود همه این چیز ها بازم حاضری جادو گر بشی؟ اگه جادوگر بشی باید آماده ی فدا کردن هرچیزی باشی. حالا حاضری جادو گر بشی؟ اگه حاضر باشی من با جادو مجرای ویگورت رو باز می کنم. فقط بهم بگو حاضری یا نه.

تصمیم سختی بود. اما من هم پدر و هم مادرم جادوگرهای بزرگی بودند.من کسی رو نداشتم تا از دست بدم پدر و مادرم که می تونستند از خودشون دفاع کنند فک و فامیل نزیکی هم نداشتم یه دوست داشتم که اونم همینجا داره آموزش میبینه نامزدم که ندارم من باید جادو گر بشم تا بتونم پدر و مادرم رو سربلند کنم باید جادوگر بشم تا انتقام ساسان رو ازشون بگیرم. من باید جادوگر می شدم.

- آره حاضرم. من خودمو برای همه چیز آماده کردم.

خوبه. حالا روی زمین بشین تا من کارم رو شروع کنم.

وسط زمین تمرین نشستم ساسان هم دو زانو نشست و کمی تمرکز کر و زیر لب آروم طوری که چیزی از حرفاش نمی فهمیدم می خوند و زمزمه می کرد. احساس می کردم هر لحظه چیزی بهم نزدیک تر میشه. یه چیز نامرئی که باچشم نمیشد مشاهدش کرد. به فاصله ی یه چشم به هم زدن دیدم که در مرکز یه مثلث بزرگ نشستم. این مثلث دیگه از کجا پیداش شده بود؟ یعنی از آثار جادوی ساسان بود؟احساس وحشت داشت کم کم به وجودم رخنه می کرد.

ساسان: نترس چیز خاصی نیست فقط آروم باش. بعد از چند دقیقه مثلث شروع به حرکت کرد ماهیت مثلث چیزی شبیه به دود و سایه بود که روی زمین می خزید و دورم می چرخید. ساسان از جاش بلند شد و انگشت اشارش رو به کف دستش چسبوند و گفت استفاده از جادوی حرکتی فعال. با این حرف کف دستش شروع به رخشیدن کرد و ساسان بلافاصله کف دستی که درخشان شده بود رو محکم به زمین کوبید با این کارش مثلث دورم شعله ور شد و همچنان به دورم می چرخید. ساسان ایستاد و با دستاش حرکات خاصی انجام می داد یه کارهایی شبیه به رقصیدن اما حرکاتش نظم عجیبی داشت. از حرکاتش حس می کردم که نوعی انرژی خاص و عجیبی داره منتشر میشه ساسان پاهاش رو به نظم خاصی حرکت می داد و هرزگاهی یه قدم برمی داشت و آروم آروم به دور مثلثی که حالا توی یک دایره محصور شده بود می چرخید دستاش رو به شکل های مختلفی بالای سرش حرکت می داد یه بار آرنجش رو خم می کرد و مچش رو با انگشت اشارش به طرف دیگه خم می کرد یه بار مچ دستش رو می چرخوند وگردنش رو خشک می کرد خلاصه حرکاتی که توصیفش از قوه ی درک و ادراکم خارج بود. اصلا حرکاتی بود که نمی شد توصیفش کرد هر لحظه که می گذشت حرکاتش سریع ترمی شد با هر حرکت آتش مثلث شعله ورتر می شد و شکل های مختلفی روی زمین ایجاد می کرد. با آخرین حرکتش آتش منو محاصره کرد وساسان کف دو دستش رو به زمین کوبید با این کارش آتش بهم حمله کرد و همه ی وجودم رو در بر گرفت برعکس تموم آتش ها این اتش داغ نبود بلکه خیلی هم خنک بود. آتش تموم وجودم رو فرا گرفته بود احساس می کردم که داره به درون بدنم نفوذ می کنه. بعد از چند دقیقه با حرکت دست ساسان آتش خاموش شد و مثلث ناپید شد. ساسان: تموم شد حالا دیگه مجرای ویگور باز شده. می تونی هرجادویی که می خوای اجرا کنی. فقط چون تازه مجرا باز شده سعی کن زیاد جادو اجرا نکنی.و در ضمن سعی کن تو کلاس های تمرینی جادو بکنی تا اگه خطایی کردی اساتید بتونند کمکت کنند تا به خودت آسیب نزنی.

- ممنونم ساسان خیلی زحمت کشیدی.

- خواهش می کنم وظیفه بود.

romangram.com | @romangram_com