#شما_در_دو_صدم_ثانیه_عاشق_میشوید_پارت_3
اینجا بود که قهقه منو صدای زنگ در یکی شد با این نگاهی که مادر و پسر بهم انداختن گرفتم کار کار خودمه . میدونستم پدرمه مردی که عاشق بود خندون پیشوازش برم مردی که خسته از کار میاد مامن امن و گرم خونش . از مامان مینو یاد گرفته بودم هر جا خنده یادم بره برای استقبال از مردای خسته پشت در یادم نره .
- نگفتم ارشام خان خودش با خنده پشت دره .
باز شنیدن اسممو فعال شدن رادارام با یه شاخک تیز و چشم بادومی
- چی شد ؟ زود تند سریع . بابا جون شما و غیبت ؟
- بیا برو تو جوجه چقدر حرف میزنی .
هر چقدری که با داداش بهمرام مسالمت امیز طی میکردم اب پاک جوب منو خورده شیشه های آقا ارشام یکی نمیشد همیشه یه جورایی نچسب برخورد میکنه
ولی میدونستم کودک شیطون درونم یه روزی حال این شازده رو اساسی میگیره .
- بفرما برو تو هرکی ندونه فکر میکنه آقا زاده ( و این اقا زاده تنها راست گفته من بود ) کوه کنده . کو تیشه و تبرت ؟
نگاه مغرورش رو ازم گرفت هولم داد کنار و رفت سمت مامان و تنها مث همیشه دست بهرام رو بدون هیچ حرفی محکم فشرد .
romangram.com | @romangram_com