#در_جست_و_جوی_چهار_عنصر_پارت_8
تانیابا کمی مکث شروع کرد : چند تا سوال داشتم ... قدرت مادر من چی بود؟
ایلسا آهی کشید و گفت: آتش...
تانیا با خود گفت" اگر مادرش قدرت آب را داشت الان او و پدرش زنده بودند"
تانیا پرسید : چطور این قدرت ها تا به امروز خودشون رو نشون نداده بودن؟
ایلسا کوتاه گفت : شروع فوران قدرت هر کس آغاز هفده سالگیشه.
تانیا: و آیا این قدرت ها ارثی هستند؟
ایلسا: تا جایی که من می دونم نه، ارثی نیستند.
با کمی مکث ادامه داد: مادرتون آرزوی دیدن تولد هفده سالگیتون رو داشت و پدرتون همیشه می گفت که تو در آینده فرد بزرگی خواهی بود.
آینده، آینده... خودشه! آینده.
تانیا از جا پرید با فریادی که از او بعید بود گفت: آره آینده! خودشه... متشکرم ایلسا.
و با سریع ترین سرعت ممکن از اتاق خارج شد.
ایلسا درون اتاق با لحنی متعجب گفت: چی شد؟
در همان زمان تانیا داشت به سمت تاریک ترین قسمت قصر پیش می رفت.
مارگوتا پیشگوی قصر بود و به راحتی هم می شود حدس زد که چرا تانیا در حال دویدن به سمت مارگوتاست!
به در رسید و همان وقت صدایی از سمت در بلند شد: هر که که هستی، هر چه که هستی
romangram.com | @romangram_com