#در_جست_و_جوی_چهار_عنصر_پارت_51
" گوهر باد ها نشانه شرافتی بی پایان و نیرومند است. این گوهر قدرت احظار و کنترل باد ها را دارد و در نبود شرافت شکلی غیر عادی به خود می گیرد. این گوهر یکی از گوهران گردن آویز سالازیا بوده و فقط وارث سالازیا می تواند از آن به درستی استفاده کند و با آن خطری ایجاد نکند. این گوهر صاحبش را تا حدودی از خطر حفظ می کند و در برابر جادو مقابله می کند.
الهه ها جاودانه اند... جاودانه"
قسمت اول نوشته که همان حرف های مادرش بود... ولی جمله ی آخر یعنی چه؟ اصلا این دو چه ربطی به هم دارند؟ انگار جاودانه ی دو بار تکرار شده رازی را در خود دارد. چرا جاودانه دو بار تکرار شده؟ مثل اینکه بخواهد به خواننده ی این مطلب چیزی را هشدار دهد یا اینکه یاد آوری کند.
صدای کاترین او را از افکارش خارج کرد.
کاترین: تانیا، کریستین گفت وسایلمونو جمع کنیم و حرکت کنیم.
سریع کتاب را جمع کرد و توی کیف گذاشت.
باز هم همان نیروی قدرتمند که وادارش می کرد از این موضوعات به کسی چیزی نگوید به سراغش آمده بود و به همین خاطر از نوشته ها به کاترین چیزی نگفت.
سریع بند کیف را که باز کرده بود، بست و گفت: من آماده ام بریم.
کاترین لب هایش را جمع کرد و مشکوک و زیر چشمی نگاهش کرد. تانیا از قدرت نافذ چشم هایش سر به زیر انداخت تا مبادا حقیقت ماجرا را از چشم های او بخواند.
کاترین پرسید: حالت... حالت خوب نیست؟
تانیا به گرمی پاسخ داد: نه! من خوبم! بهتره بریم.
در این چند وقتی که از بهوش آمدن تانیا می گذشت، تانیا سعی در اصلاح رفتارش با کاترین داشت. از نظر تانیا، کاترین دختر خوبی بود و در مقایسه با برادر مسخره و بد اخلاقش نمره ی بیست می گرفت.
کاترین دوباره به تانیا نگاه کرد. ایندفعه نگاهش همون نگاه شیرین و مهربان نقرآبی همیشگی اش بود.
با هم حرکت کردند و به کریستین ملحق شدند. پیش به سوی دریاچه ای از جنس خون!
فصل هفده: دوست یا دشمن!؟
romangram.com | @romangram_com