#در_جست_و_جوی_چهار_عنصر_پارت_45

مطمئن بود مقداری از آن اسید مرگبار به دست چپش اصابت کرده. چون ناتوان بود. طعمه ی خوبی هم برای موجود بود. حالا موجود انگار که تانیا و کاترین را از یاد برده باشد و فقط او را ببیند، داشت قدم به قدم به کریستین نزدیک تر می شد.

دست خودش نبود داشت عقب عقب می رفت تا اینکه پایش به چیزی خورد و صدای افتادن به گوش رسید. برگشت و نگاه سریعی به پشت انداخت پایش به تیردان و کمان و کوله اش خورده بود همه ی وسایل توی کوله اش روی زمین ریخته بود. در آن زمان تنها چیزی که به فکرش می رسید این بود که تیردانش را روی دوشش بندازد و کمان را بردارد و شروع به تیر اندازی کند.

هر تیر به جایی از بدن موجود اصابت می کرد اما انگار نه انگار که تیری هم وجود دارد. همین طور داشت به کریستین نزدیک و نزدیک تر می شد.گریه اش گرفته بود. این دفعه که دستش را به تیر دان برد تنها یک تیر مانده بود، آخرین تیر را هم به سمت بازویش فرستاد ولی هیچ اتفاقی نیافتاد. از روی ناتوانی روی زمین زانو زد که دستش به چیزی خورد. نگاه کرد، همان شیشه ای که پر بود از اسید همین موجود که از جنگل های ممنوع به همراه داشت. اسید... اسید

" فقط از خودم نابود می شوم"

فهمید.... شیشه را برداشت و درش را باز کرد طبق عادت دستش را به تیر دان برد و یک تیر خارج کرد، در واقع زیر پوست دستش می توانست ده ها تیر را حس کند که توی تیر دان بود، حتی وقت اینکه فکر کند چطور تیر دان خالی، پر شده را نداشت تیر درون دستش را توی شیشه فرو برد و وقتی که خوب اسید را به خودش جذب کرد در آوردش. فاصله ی موجود تا کریستین حدود یک فوت بود. باید عجله می کرد. تیر را توی کمان گذاشت و کمان را کشید و رها کرد. تیر با سرعت مرگ آوری به سمت موجود رفت و روی شقیقه ی چپش نشست.

موجود مثل اینکه بالاخره چیزی حس کرده باشد متوقف شد و شروع به لرزیدن کرد و بی صدا خشک شد، شبیه به مجسمه ای هزار ساله سیاه رنگ شد و روی زمین ریخت.

تانیا به محض اینکه از نابوی خطر مطمئن شد دوان دوان پیش کریستین رفت و جلویش زانو زد و گفت: دستت!

دستش را در دست گرفت و بررسی اش کرد. سوختگی فوق العاده بدی بود. بزرگ و عمیق.

تانیا صدا زد: کاترین! کاترین!

کاترین نزدیک تر شد و در کنار تانیا زانو زد.

تانیا نگاهی به کاترین انداخت و بلند شد: مگه تو یه شفا بخش نیستی ؟ یه کاری کن

کاترین در حالی که نگاهش به زخم بود گفت: ...آهان... با... باشه

فصل پانزده: سایه ای از مادر

قرار بر این شد که تا بهتر شدن دست کریستین توی جنگل های اطراف دره ی زمان استراحت داشته باشند و بعد هم به سمت دریاچه ی خون بروند.

معمولا کریستین استراحت می کرد و تانیا و کاترین آتش روشن می کردند و یا دنبال میوه های جنگلی می گشتند . بعضی اوقات هم کاترین دنبال گیاهان دارویی می گشت تا برای بهبود دست کریستین استفاده کنند.


romangram.com | @romangram_com