#در_جست_و_جوی_چهار_عنصر_پارت_35
همان موقع که تانیا از در اتاق خارج شد کاترین و کریستین هم از آن دو اتاق دیگر خارج شدند، لباس ها و موی کاترین مثل تانیا بود، کریستین هم یک لباس رزم و شنل و پوتین های بلند پوشیده بود به همراه یک شمشیر. سر تا پای آن ها هم نقرآبی بود. سر در نمی آورد چرا همه جای اینجا نقرآبیست.
چهره ی کاترین که خوشحال بود ولی چهره ی کریستین به وضوح در هم رفته بود و مثل اینکه زیاد از این وضع خوشش نیامده بود. همان سه خدمتکار توی اتاق هر کدام با یک نیم تاج توی دستشان به سمت آن ها آمدند. نیم تاج تانیا و کاترین مثل هم بود ولی مال کریستین ساده تر و بزرگ تراز مال آن ها بود. خدمتکاران نیم تاج ها را روی موهایشان گذاشتند و کنار رفتند. همان خدمتکاری که آن ها را به سه اتاق برده بود دوباره آمد و راهنماییشان کرد به تالار اصلی. وقتی وارد تالار اصلی شدند توانستند در صدر تالار مردی را ببینند که روی تختی بزرگ و نقرآبی نشسته بود و به آن سه نفر با خوشحالی نگاه می کرد.
نزدیک تر و نزدیک تر ...
رو به روی تخت رسیده بودند و داشتند به اون مرد که به نظر شاه می رسید نگاه می کردند، او هم به آن ها نگاه می کرد.
بالاخره به حرف آمد و گفت: سلام و درود بر برادر و خواهران، فریناند بزرگ هستم، شاه هرینا.
نگاهی رد و بدل کردند، تانیا گوشه ای از دامن لباس را در دست گرفت و کمی خم شد و گفت: کلارینا.
می دانست در مقابل شاه باید رسمی برخورد کرد .
کاترین هم به تقلید از تانیا خم شد و گفت: کاترین
کریستین جدی و محکم بی هیچ تعظیمی گفت: کریستین
شاه لبخندش را وسیع تر کرد : آه خواهران و برادر! آیا شما در چیزی استعداد خاصی دارید؟
سوال عجیبی بود ، جواب این سوال چه ارتباطی به شاه داشت ؟
همه جا خوردند، تانیا زمزمه کرد: این چه سوالیه؟
کریستین با کمی من و من گفت: کلارینا تیرانداز ماهریه و بسیار عالی هم فلوت می زنه!
در میان وسایلی که تانیا موقع فرار در کیفش گذاشته بود، یک فلوت هم دیده می شد. برخی اوقات تانیا به یاد قصرش فلوت می زد، ولی کجای آن عالی بود؟
کریستین ادامه داد: کاترین با خنجر مبارزه می کنه همچنین یه شفا بخش و یه .......
romangram.com | @romangram_com