#در_جست_و_جوی_چهار_عنصر_پارت_116

کاترین با چهره ی خبیثی پاسخ داد: درست حدس زدی! من همونیم که بهش فکر می کنی!

کاترین برگشت و تانیا را به سرعت به گوشه ای از اتاق هل داد و زمزمه کرد: مواظب خودت باش! وارد مبارزه نشو!

تانیا خواست از جایش بلند شود، اما با " بشین سرجات " کیلسون گوشه ای آرام گرفت.

یک مرتبه شانه در دست کیلسون تبدیل به یک شمشیر بلند و تیز به رنگ سیاه شد.

کاترین، خنجر را در دستش چرخ داد و اولین حمله را شروع کرد. سعی کرد با خنجر ضربه ای به بازوی کیلسون بزند، اما کیلسون با دسته ی شمشیر او را به عقب هل داد و باعث شد کاترین کمی دورتر نزدیک تانیا روی زمین پهن شود!

کاترین اخمالود از جایش بلند شد و دوباره حمله را امتحان کرد، ایندفعه با کمی موفقیت با چند تا چرخش خنجر، شمشیر کیلسون از دستش رها شد و جلوی پای کاترین افتاد، کاترین سریع خم شد و شمشیر را از روی زمین برداشت و نیم نگاهی به کیلسون که دستش را که از آن خون طلایی فواره می زد در دست دیگرش نگه داشته بود، کرد و با پوزخند پرسید : آیکور* ؟

کیلسون با لحن آمرانه ای گفت: بله آیکور ، من کیلسون هستم، الهه ی افسون، فرزند هکاته* !

کاترین باز هم با پوزخند گفت: هکاته؟ پس چرا قدرت های جادوییتو رو نمی کنی؟

صدایی از پشت سر کاترین پرسید: چرا؟ چند الهه ی دیگه به اربابت ملحق شدن؟ تو؟ نمسیس؟ مادرت؟ چند تا؟

کاترین با بهت به پشت سرش نگاه کرد و تانیا را دید که در حالتی کاملا هشیارانه به کیلسون نگاه می کرد!

کیلسون هم مثل کاترین با چشمان گرد شده پرسید: چ... چطور...؟

تانیا با افسوس گفت: سنگ آتش، گوهر قدرت، قدرت سالازیا بر تو غلبه کرد!

کیلسون دست زخمی اش را رها کرد و جیغ کشان گفت: سالازیا؟ لعنت به سالازیا! اون از من قدرتمند تر نیست! اون من و مادرم و نمسیس رو نابود کرد! لعنت به سالازیا و وارثش! لعنت به شاهزاده ی چهار عنصر!

برای لحظه ای چهره ی کیلسون سوسو زد و تمام زیبایی هایش از بین رفت، موهای پرپشتش، کم پشت و نازک شد، لاغر تر شد و تقریبا نیمی از گوشت صورتش از بین رفت.

دوباره به شکل خودش برگشت!


romangram.com | @romangram_com