#در_انتظار_چیست_پارت_9

- هه! دلتون خوشه‌ها، چه‎قدر شما ساده‎این! اینا همه فیلمشونه؛ همه‎شون اول واسه اینکه خرمون کنن ادای متفاوتا رو در میارن، بعدش که پاتون رو گیر انداختن تموم.

همان لحظه گارسون که پسرک جوان و کم‌سن‌وسالی بود، همراه با یک پیش‌دستی جلوی میز متوقف شد و با لحن ملایمی گفت:

- بفرمایید خانوم! مثه همیشه بدون شکر دیگه؟

نگار بدون آنکه به او نگاهی بکند سرش را تکان داد و حرفی نزد. جوانک پیش‌دستی را روی میز گذاشت و بعد از یک با اجازه گفتن آن‎جا را ترک کرد. نرگس نگاهش را از فنجان قهوه به چشمان نگار دوخت و گفت:

- آخه تو چه‎طوری این زهرِماری رو بدون شکر می‌خوری دختر؟ من هنوز تو کفش موندم!

دوباره پوزخند بود که به لب‌های زهرآگین نگار آمده بود. بدون پاسخ فنجان را در دست گرفت و به لب‌هایش نزدیک کرد؛ حرارت و داغی پوست لب‌های نازکش را سوزاند، بخار ملایم و لطیفی از فنجان به بیرون می‌آمد و فضا را عطرآگین‌تر می‌کرد. نسرین کتاب را باز کرد و آب دهانش را قورت داد؛ مکث کوتاهی کرد و با صدای لطیفی شروع به خواندن کرد؛ پژواک‌های شعر در فضا منعکس می‌شد و به گوش‌های نگار می‌رسید و قهوه را به جانش لذت‌بخش‌تر می‌نمود.

- «در این شب‌گیر،

کدامین جام و پیغام صبوحی مستتان کرده است، ای مرغان

که چونین بر برهنه شاخه‌های این درخت برده خوابش دور

غریب افتاده از اقران بستانش، در این بیغوله مهجور،

قرار از دست‌داده، شاد می‌شنگید و می‌خوانید؟

خوشا، دیگر خوشا حال شما؛ اما


romangram.com | @romangram_com