#در_انتظار_چیست_پارت_74


- آره، شما پدرشونین؟

پوزخند به لب‌های نریمان هجوم آورد:

- بهت نگفته؟

- چی رو؟

با‌‌ همان پوزخند و لحن زهرآگین ادامه داد:

- که ناپدریشم.

ارسلان شوک‌زده به نریمان خیره ماند، ابرو‌هایش به بالا پریدند و سعی داشت با دقیق‌شدن به چشم‌های نریمان به حقیقت ماجرا پی ببرد:

- چرا باید بهم می‌گفت؟

پوزخندش عمیق‌تر شد و گفت:

- نمی‌دونم، فکر کردم شاید می‌خواد تو رو هم سرکیسه کنه.

ابروهای ارسلان در هم کشیده شد، مشکوک نگاهش کرد؛ اما نریمان با‌‌ همان پوزخند همیشگی‌اش چشم‌های تحقیرآمیزش را از دروغ پاک کرده بود. لحن ارسلان محکم‌تر و قوی‌تر شد و گفت:

- منظورتون چیه؟

romangram.com | @romangram_com