#در_انتظار_چیست_پارت_37
سرش را تکان داد و بعد گفت:
- بله از ظاهر خودتون و ماشینتون معلومه؛ ولی من دوست ندارم بدهکار کسی باشم، از طرفی الآنم عجله دارم...
دستش را درون جیبش برد و بعد دو کارت بیرون کشاند:
- این گواهینامهم، اینم کارت خودم؛ خوشحال میشم زنگ بزنید یه قراری بذاریم تا خسارت رو تقدیم کنم.
با تردید دستش را به طرف کارت دراز کرد و بعد کارت را گرفت:
- باشه؛ ولی فقط بهخاطر اینکه بدهکار نشین.
ارسلان سرش را تکان داد و گفت:
- ممنون. من علی هستم، علی قنبری و شما؟
کمی مکث کرد و بعد گفت:
- منم شینا هستم، شینا ایزدی.
لبخند پهنی روی صورت ارسلان نشست و بعد دستش را به سویش دراز کرد، شینا با نگاهی تعجبآمیز به دست ارسلان نگاه کرد و بعد با لحن خاصی گفت:
- فکر نمیکنم تو همون دیدار اول خوشایند باشه باهاتون دست بدم!
romangram.com | @romangram_com