#در_انتظار_چیست_پارت_154
- گوشیم آنتن نداشت مامان! زنگ میخورد؛ اما تا میاومدم جواب بدم آنتن میپرید.
مریم آرام شده بود و از رفتار شتابزدهاش شرمنده گشته بود. نریمان دوباره پوزخند چندشآوری زد و همانطور که به سوی دستشویی میرفت گفت:
- یکی ما خریم... یکی کره الاغ کدخدا!
مریم از ارسلان دعوت کرد که به داخل بیاید؛ اما ارسلان نپذیرفت. درست موقعی که میخواست برود، با نگاه معنادار و تحقیرآمیز نریمان مواجه شد که پشت سر آنان قرار گرفته بود. ناخودآگاه از حرکت ایستاد. مریم و نگار به داخل رفتند و نریمان به سوی ارسلان رفت. با اخم کمرنگی که میان ابرو داشت و لحن زهرآگینش ارسلان را خطاب قرار داد:
- دفعهی اول با زبون خوش بهت گفتم جوون، دنبال نگار نباش. هرکسی رو بتونی خر کنی من رو نمیتونی. یا بازبون خوش بیخیال نگار میشی یا خودم حالیت میکنم که باید بیخیال شی.
- من رو تهدید میکنی؟
- دقیقا!
پوزخند به لبش آمد:
- آخرین نفری که تهدیدم کرد الآن قبرستونه!
- حالا میبینیم.
- ببین چی میگم، حالا من تهدیدت میکنم؛ پات رو از کفش نگار بکش بیرون و اذیتش نکن. آدمایی مثل تو رو فقط باید به عنوان آشغال ریخت دور... نمیدونم شاید واقعا سادیسم داری؛ اما بدون خودم چالت میکنم اگه اینبار بخوای نگار رو اذیت کنی!
نریمان به خشم افتاده بود، نفس نفس میزد و ابروهایش سفت به یکدیگر گره خورده بودند؛ اما ارسلان تنها لبخند به لب داشت؛ لبخندی که نریمان را به اوج دیوانگی میرساند. سری تکان داد و از پلهها پایین رفت. نریمان نیز کمی بعد وارد خانه شد و عصبانیتش را به روی یکی از دوست دخترهایش خالی کرد.
romangram.com | @romangram_com