#در_انتظار_چیست_پارت_125


لبخندی به لب‌های ارسلان هجوم آورد:

- قبول. این‌طوری تو هم من رو می‌شناسی، شاید زد به سرت زنم شدی.

قهقهه‌ای زد و به صندلی تکیه داد. نگار سرخ سرش را پایین انداخت و با لحن شرم‌زده‌ای گفت:

- واه! چه پررو.

ارسلان میان خنده‌هایش گفت:

- خب من همیشه این‌قدر پررو نمیشم، فقط وقتایی که یه دختر پیشمه این‌طوری میشم.

نگار با بهت سرش را بالا آورد و با چشم و دهان باز گفت:

- مگه با چندتا دختر بیرون رفتی؟!

ارسلان قهقه می‌زد و دستش را به شکمش می‌گرفت:

- چیز زیادی نبو... د! فقط پنج شیش هفت هشت نه...

نگار ابرو در هم کشیده، از جای برخاست که ارسلان با خنده و لحن التماس‌آمیزی گفت:

- خیلی خب بابا! بشین شوخی کردم... بشین ببینم.

romangram.com | @romangram_com