#در_انتظار_چیست_پارت_121
در عمق چشمهایش رضایت و لذت موج میزد. وقتی مریم را به روی زمین دید خندهی مستانهی بلندی کرد و دستهایش را به زانو گرفته خم شد. میخندید و با تمسخر به او اشاره میکرد. میان خندههایش نفسهای بلند میکشید و احساس خوشحالی میکرد. کنار مریم روی زانو نشست و موهایش را به چنگ کشید. صورت مریم درخود جمع شد و زیرلب «آخی» گفت. اشک میریخت، صورتش زرد شده بود؛ اما چشمهایش سرخ. نریمان همچنان با لذت میخندید و به او خیره بود. لحنش کاملا تمسخرآمیز و نفرتبار بود:
- آخه... آخه...
به خنده افتاد. میان کلماتش میخندید و قهقه میزد:
- آخه شما زنا چهقدر بیخودین!.... چرا اینقد بهدرد نخورین؟
دوباره خندید و با دستش به سر مریم ضربه زد. با هرکلمهای که میگفت، ضربهای به سر مریم میزد و بیشتر تحقیرش میکرد:
- ببین خودت رو... فقط به درد یه چیز میخوری! همهتون همینین، فقط به درد یه چیز میخورین... میدونی خودت دیگه.
دوباره قهقهی بلندی سر داد و گفت:
- معلومه که میدونی؛ کارت همینه!
از جا بلند شد، کمربندش را جا زد و دستی در موهایش کشید و خانه را ترک نمود. حقیقت اینچنین بود؛ او با جمع کثیری از مردان، با این باورهای غلط بزرگ شده بودند و این باورها چنان در وجودشان ریشه دوانده بود که گویی جزئی از اعتقادات ویژهشان به حساب میآمد.
با لطیفهها، طنزوارهها زنان را به سخره میگرفتند، با دیدن رانندگی آنان به خنده میافتادند و تکه میانداختند؛ نگاه آنان به زنان کاملا ابزاری بود. آنان چنین فکر میکردند که «زن» برای «مرد» آفریده شده تا بپزد، بشوید، خانه را تمیز کند و از همه مهمتر، برایشان «بچه» بیاورد. و اینگونه بود که زنان وسیلهای برای خاموشکردن آتش مردان شدند و نگاه مردان به آنان اینطور گشت.
زنی که لانهی زیباییست، برای آنان تنها وسیلهای برای خوشگذرانی بود. فکر میکردند که با تحقیر، با بیمحلی و خــ ـیانـت، با تمسخر و قدرتنمایی میتوانند ضعفشان در مقابل زنان را پنهان کنند. حقیقت این بود؛ یک زن اگر بخواهد میتواند مرد را به زنجیر بکشد، میتواند قدرتمندتر از یک مرد بتازد و حرف بزند؛ اما تمام دختران ما اینچنین فکر میکردند که مردان قویترند، که مردان باید سرور باشند. آنان در خانوادههایی بزرگ شدند که پدر حرف اول را میزد. برادر به حکم «پسر»بودنش باعث افتخار خانواده بود. آنان با دیدن رفتارهای قلدرمآبانهی پدر و برادر خود، به این گمان میافتادند که «غیرت» به این معناست که مردان باید اینچنین باشند و مردی که به زن خود احترام بگذارد، او را مستقل بگذارد، او را نوازش کند و به حرفهایش و شخصیتش احترام بگذارد، مرد نیست؛ در واقع زنذلیل است یا باورهای غلط دیگری که اینچنین در وجود جامعه ریشه دوانده بود؛ که مردی که به زن خود احترام بگذارد و او را «آدم» حساب کند، یک غربزدهی دیوانه است که نه غیرت دارد و نه شخصیت! همیشه کسانی که مخالف جامعهشان کاری میکنند، هرچند نادرست و اشتباه، محکوم شناخته میشوند.
زنانی که باید به این باور برسند که آنان نیز حق زندگی دارند. که آنان نیز میتوانند کار کنند. میتوانند برای آینده، پوشش و زندگی خود تصمیم بگیرند و دلیلی ندارد مردی آنان را مجبور به کاری کند. پوشش درست در هر فرهنگی تعریف خاصی دارد؛ اما پوشش صحیح آن است که شخص خود با اعتقادات و فرهنگ خود او را انتخاب کند؛ اما برعکس شده، میگویند باید زنان حجاب بگیرند تا مردان تحریک نشوند. چرا نمیگویند که مردان چشمهایشان را پاک کنند تا تحریک نشوند؟! حتی نوع پوششان نیز به نگاه مردها وابسته بود. البته باید این را بگویم، مسئلهی حجابگرفتن هیچ ایرادی ندارد، اصل مطلب انتخاب آزادانهی زنان جامعه است. نگار و مریم نمونهای از دردهای امروزی بودند. آنان آینهای برای حقیقتند تا چشمها را باز کنیم و به فکر فرو رویم. برابری حقوق زنان و مردان، برابری میان این دو جنس، تنها عدالتی بود که از اکثریت جامعه محروم میشد. باید این را دانست؛ صرف مردبودن یا زنبودن به برتری ربطی ندارد، بلکه شخصیت درست و اعتقادات والا برتری را ثابت میکند و جنسیت تنها سلاحی برای آنهایی بود که خود نیز به شکست خود پی بردهاند؛ اما مانند ماهیای که از آب خارج شده، تنها دست و پا میزنند.
romangram.com | @romangram_com