#در_انتظار_چیست_پارت_119
چهرهی عبوس و درهمکشیدهاش، مانند همیشه پوزخندوار بود. حیلهگرانه به مریم و نگار خیره ماند و گفت:
- سلام بر اهل خونه.
مریم لبخندی به او تحویل داد و با خوشرویی گفت:
- سلام عشقم.
نگار خودش را مشغول کارش کرد و زیر لب سلامی کرد. نریمان پوزخندش عمیقتر شد. به سویشان رفت. مریم را آغوش کشید و در گوشش چیزهایی گفت که مریم به خنده افتاد. به سوی نگار رفت، پشتش ایستاد و لبش را به گوش نگار نزدیک کرد و با لحن آرام و زمزمهمانندی گفت:
- سلام عرض شد کوچولو.
نگار با ترس در جایش پرید و جیغ بلندی کشید. نریمان با شوک به عقب رفت. مریم به سویش رفت. نگار دستش را به گوشهایش چسباند و بلند جیغ کشید. جیغ کشید و جیغ کشید. به گریه افتاد؛ گریههای هقهقشده. مریم را پس میزد و جیغ میکشید. نریمان با چشمهای گشادشده همهاش «غلط کردم» میگفت و سعی داشت عذر بخواهد؛ اما نگار با اشک و فریاد به اتاقش پناه برد و در را بست. محکم به در کوبید. صدای گریههای بلندش جیغمانند در خانه پخش میشد. نریمان و مریم به جر و بحث افتاده بودند و میان جیغها و گریههای نگار بلند سر یکدیگر داد میزدند:
- مگه مریضی؟ چرا اینطوری میکنی آخه روانی؟ میشه دودقیقه باهاش کاری نداشته باشی؟ هر وقت میای خونه باید یه کرمی بریزی؟
- درست حرف بز... ن! مگه چی کار کردم؟ دخترت جنیه به من چه؟
رو به سوی اتاق نگار کرد و با صدای بلند و خشنش، میان جیغها و هقهقهای بلند نگار فریاد کشید:
- خفه شو... اینقدر جیغجیغ نکن... سرمون رفت.
مریم با مشت به سینهاش کوبید و گفت:
romangram.com | @romangram_com