#در_دستان_سرنوشت_پارت_73
_بهم نزده ، ولی ظاهرن تمایلی هم برای دیدن رویا و خالش نشون نمی ده. گاهی اس ام اس میده و حال و احوال می کنه.
*اونوقت رویا خانم هم اینها رو واسه رئیسش دردو دل می کنه آره؟
_نه چون من رئیسم باید از همه زیر و بم کارمندام با خبر باشم، رویا جان هم به من گزارش می دن.
*صحیح.باشه من برم بعد مفصل بیام ببینم دیگه چه گزارشاتی به شما می دن?
_برو پسرم. بعد بیا دل و روده گوشیت رو هم بدم
*مگه داغون شده؟
_آره تقریبا جنازه گوشی رو واست پس داده.
*عیب نداره، فرصتی بشه به خدمتش می رسم.
_سلام امیر . خوبی بابا؟
*سلام. ممنون. شما چطورین؟مامان خوبن؟
_بله. ملالی نیست جز دوری شما.
*امروز ظهر میآم خدمتون،
_بیا عزیزم.می بینمت.
*بابا راستش خواستم از ریاحی بپرسم.قرار مدارتون چی شد.
_هیچی ظاهرن مشکلاتشون حل شده. قرار ما هم شد همون که بود. تقصیر خودم بود دو روز زودتر اقدام کرده بودم ، 30 درصد سود دیگه هم اومده بود رو کار.
*پس اوضاش دوباره روبراه شده؟
_آره، شنیدم دوباره داره جنس وارد می کنه.
_حالا چی شده از ریاحی سئوال می کنی؟
romangram.com | @romangram_com