#در_دستان_سرنوشت_پارت_61

**منزل تشریف دارین؟

*نه پسرم، ما رودهن هستیم.

**خوب پس ادرس رو بیزحمت اس ام اس کنین. من یک سری میام قبل از ظهر. دیگه وقت شما رو هم نمیگیرم سر صبحی.

*نه عزیزم نمی خواد زحمت بکشی. لازم نیست.

**خواهش می کنم زحمتی نیست، منتظرم.خدا حافظ

اینبار امیر بدون اینکه منتظر جواب ریاحی بشه گوشی رو قطع کرد.

_چی شد؟

*قرار شد آدرس رو ای ام اس کنه. البته اگه بکنه.

_می کنه. فعلا تا با پدرتون تسویه نکرده، هرچی بگین گوش می کنن.

*حالا باید دید. شمام تشریف ببرین. اگه خبری شد، بهتون اطلاع میدم.

_کاش منم می اومدم.

*اگه آقای ریاحی با شما موافق نیست و جواب تماسهاتون رو هم نمی ده، پس مطمئنا اومدنتون هم کار اشتباهیه، دست منم رو می کنه.

_می دونم.ولی دلم شور می زنه.اصلا شما گوشی من رو یواشکی بدین به آنا تا بتونه اگه مشکلی داشت تماس بگیره.

*نمی خواد. بزارین من یه گوشی اضافه دارم. شارژ می کنم می برم واسش.

_باشه . ممنون.

*خواهش می کنم.

ریاحی کلافه از قطع تماس امیر داشت گوشی رو تو دستش فشار می داد.

_چی شد ایرج. این زنگ زده که چه غلطی بکنه؟

romangram.com | @romangram_com