#در_دستان_سرنوشت_پارت_53

_یه طلبکارای بابات بد قلقی کرده، درست می شه همه چیز.

_بهتری حالا؟

*آره.

_امشب اذیت شدی، یه قرص خواب اگه داری بخور تا صبح آرم بخوابی.

*اینجا کجاست؟

_باغیم.

*باغ کی؟

_تو نمی شناسی.

*فردا می ریم؟

_نه می مونیم تا نتیجه جلسمون با سروستانی معلوم شه.

_امیر؟

*نه، باباش. خودش کاره ای نیست.

_اگه سروستانی همکاری نکنه چی؟

*اون موقع اوضاع خیلی جالب نمی شه.

_یعنی کاملا ورشکسته شدیم.

*آره.

_شما نمی تونی به بابا کمک کنی؟

*نه، من پول زیادی ندارم .

romangram.com | @romangram_com