#در_دستان_سرنوشت_پارت_186


آنا: تو که دوست نداری تو خونه حرف شرکت باشه، پس بزار بعد از عید که اومدم سر کار راجع بهش حرف می زنیم.

امیر: خوب اینم حرفیه، شام چی داریم؟

آنا: از غذای ظهر

امیر: خوب می دونی از فردا که منزلین، من دو وعده یه غذا رو نمی خورم.

آنا: خوب من دانشگاه که دارم،

امیر: خوب حالا هفته ای دو روز باشه ولی بقیه هفته رو شرمندم.

آنا: باشه، ولی تا عید، بعدش از این خبرا نیستا

امیر: باشه، خوب حالا یه چایی هست بخورم، یا نه

آنا: نه الان می زارم واست.

امیر:ولش کن ، بیا کارت دارم،

آنا: بگو

امیر: بشین.

آنا: چی شده؟

امیر: بشین

آنا: دلم شور افتاد، چی شده ؟

امیر: هیچی. خوب راستش، ارس و بابات ایرانن

آنا: یه دفعه ولو شد رو مبل


romangram.com | @romangram_com