#در_دستان_سرنوشت_پارت_169
امیر : باشه تو برو دستت رو بشور،اماده میشه
آنابلند شد بره: رویا تو بیا
رویا: دستم تمیزه ، تو برو، منم میام روسریم رو درست کنم.
انا رفت سمت سرویس بهداشتی، رویا برگشت سمت امیر: نگیرین واسش، می دونین که اخرش چی میشه؟
امیر: نمی گیرم، همین که از سر میز بلندشه راحتر می شه مجاب کرد، بعد از مراسم هفت، که برگشتیم خونه، زینت اینقدر پاپ کرن واسش درست کرده بود، که تا صبح 4 بار حالش بد شد،
رویا: دکتر چی گفت؟ می خواین من برم باهاش؟
امیر: نه، خودم برم بهتره
رویا: حالا چی می گه؟
امیر: چیزه خاصی نیست، حالا یه فکری می کنم واسش، بچه ها بلند شین تا نیومده بریم دم در
رویا که متوجه پیچوندن امیر شده بود،سریع بلند شد رفت سمت دستشویی
رویا: کجا، وایسا منم روسریم رو درس کنم.
آنا: باشه
رویا: دکتر چی گفت بهت امروز؟ امیر خان که ما رو می پیچونه،
آنا: مثل همیشه، چیز خاصی نمی گه، بهم گفته برم درس بخونمو از این حرفها
رویا: به امیر چی گفته؟
آنا: نپرسیدم
رویا: خوب کی میای پیشم مفصل با هم حرف بزنیم؟
آنا: کی بیام؟
romangram.com | @romangram_com