#در_دستان_سرنوشت_پارت_166


امیر: مهمترین مشکل آنا کدومه، یعنی اولویت کجاست؟

دکتر: اولویت توهستی، و اینکه تا چه حدمی تونی به آنا بابت آینده اطمینان بدی

**

امیر یه نگاهی به ساعتش کرد، نزدیک 8:30 بود، گوشیش را در اور به فرهاد زنگ بزنه برای شام، که دید هم گوشیش از تو دفتر دکتر سایلنتبوده هم میس کال از آنا داره، زنگ زد به آنا،انا جواب نداد، زنگ زد به فرهاد تا بگه بچه ها بیان پایین و ببینه فرهادم می تونه بیاد برا ی شام یا نه؟

فرهاد: جونم؟

امیر:سلام، امشب می ای شام بیرون؟

فرهاد: گرچه دعوت دقیقه نوده ولی البته

امیر: ببخشید حواسم به ساعت نبود، حالام بی زحمت به خانمها بگو بیان برین، من تا 10دقیقه دیگه تو پارکینگم.

فرهاد: کمالی رو هم ببریم؟

امیر: نه، اونو واسه چی؟

فرهاد: به همون دلیل که خانوم منشی دعوته!

امیر: منشی کیه دیگه،

فرهاد: تو می گی خانومها

امیر: آنا و رویا رو میگم

فرهاد: انا که اینجا نیست،

امیر: من خودم اوردمش

فرهاد: بزار ببینم،من که ندیدمش


romangram.com | @romangram_com