#در_دستان_سرنوشت_پارت_153
تو ماشین، امیر رو کرد به رویا: شما رو کجا برسونم؟
رویا: شما الان کجا میرین؟
امیر: اول می ریم خونه ، هم من هم آنا حمام کنیم بعدم میریم خونه آقا جلال.
رویا: می مونین؟
امیر: نه، میریم خداحافظی، آنا هم اگه از وسائلش چیزی بخواد برداره.
انا: امیر ! نمی شه بمونیم؟
امیر: نه من خیلی کار دارم.
آنا: خوب من بمونم.
امیر: پیش آقا جلال؟ شدنیه؟
آنا: خوب آقا جلال بره خونه قبلیش.
امیر: اونوقت تو تنها بمونی بگی چی؟؟
آنا: خوب، آخه من جای دیگه ای ندارم.
امیر: تو به این کارا کار نداشته باش.
آنا: من خونه تونمیام.
امیر: چرا ،میآی
آنا دیگه حرفی نزد، ولی رویا اومدوسط بحث، امیر خان،آنا می تونه بیاد پیش من.
امیر از توآینه چشم غره ای به رویا رفت: فکر کنم راجع به این قضیه ، دفعه قبل توضیح دادم بهتون.
رویا: بله.
romangram.com | @romangram_com