#در_دستان_سرنوشت_پارت_136
4 تایی از اتاق رفتند بیرون، رویادر کوچه رو هم باز کرد، رفتند بیرون،رویا هم که کلا بابت تنها تو شهر درس خوندن و زندگی کردن و رفت و اومد با امیر وفرهاد تو روستا کم پشت سرش حرف نبود سریع رفت تو ماشین نشست تا شاید کمتر در معرض دید باشه.
امیر و آنا تو کوچه ایستاده بودند و امیر یکی یکی داشت پیامهای مونده تو گوشی رو چک می کرد، آنا مضطرب نگاه می کرد فرهاد با کمی فاصله از ماشین و امیر و آنا ایستاده بود.
امیر تقریبا همه پیامهای مونده رو خوند و رو کرد به آنا: تو واقعا 23 سالته آنا؟ فکر نمی کنی کارات مثل 13 ساله ها می مونه؟
تو نمی دونی با این سر وریخت نباید اینجا بچرخی؟ نمی دونی وقتی مزاحم تلفتی دارن به طرف اس ام اس نمی دن تا بشه ازش شکایت کرد؟ نمی دونی اینجا جم بخوری همه راجع بهش حرف می زنن؟
تو اومدی اینجا مواضب دایه ات باشی یا اومدی بری سر کار؟ تو اصلا می تونی دایه ات رو روزی 7 ساعت تنها بزاری بری سر کار؟ تو بدون شناسنامه و کارت شناسایی می تونی جایی استخدام شی؟ اصلا ت فکر می کنی؟
آنا دیگه زیر شماتت ، عتاب امیر کم آورده بود، جواب داشت، ولی جواب آنا بدرد امیر نمی خورد، ترجیح داد برگرده تو خونه و بزاره امیر هر کاری می خواد بکنه ، بی هیچ حرفی رفت سمت در خونه، امیرم که رفتار انا عصبانی شده بود، جلوی در خونه دست آنا رو گرفت و نگذاشت بره تو خونه: کجا؟
آنا: میرم خونه، شمام لازمنیستزیادی نگران باشی، بفرمایین به کار و زندگیتون برسین.
امیر: این همه راه نیومدم که همینجوری برم، به دایه ات بگو یکم می ریم بیرون.
انا: من جایی نمی خوام برم.
امیر: شما بله ولی من باید یه سری به این جناب ICT بزنم.
آنا: تو رو خدا آبروریزی راه ننداز.
امیر: آنا با اعصاب من بازی نکن، کلی کار دارم دفتر، راه بیفت بریم دم دفتر این مردک ، یه چیزهایی رو حالیش کنم.
آنا بی هیچ حرف دیگه ای رفت سمت ماشین تا فرهاد و امیر هم بیان سوار بشن ، رویا پیاده شد،ا قصد نداشت با بچه ها بره،دم ماشین انا رو بغل کرد.
آنا: رویااین چرا اینجوری می کنه؟
رویا: از بس تو چلمنی، آخه یارو نامه گذاشته کف دستت تو ورداشتی آوردی در خونه؟ این چرندیاتی که نوشته رو واسه چی پاک نکردی؟ ننه اش اومده خواستگاری امروز رفتی در دفتر یارو
آنا: من نمی دونستم ننه کیه؟
رویا: از بس شوتی تو بخدا. اینم از ریخت و قیافت، حتما باید تو روت می اورد ، خودت نمی دونی اینجا بااین مانتو و قیافه نباید بری بیرون، نگفتم بهت من؟
romangram.com | @romangram_com