#در_دستان_سرنوشت_پارت_132


آنا:آره،

رویا: کیه؟

آنا: به ساعت نگاه کنی می بینی که خودتی

رویا: جدی می پرسم کسی مزاحمته؟

آنا:آره، خود بودی آره؟

رویا: نه من مگه دیونم؟ چرا به من نگفتی؟

آنا: صبح به این زودی زنگ زدی واسه این؟

رویا: والا دیشب ساعت 12:15 امیر خان زنگ زده به فرهاد، فرهادم زنگ زده به من که پاشو،بدو، بجنب برو ببین آنا چه دسته گلی به اب داده که امیر از ارمنستان زنگ زده،

آنا: پس کار خودشه،

رویا: دیونه ، خودشه چیه؟ دیشب زنگ زده، تو به هوای مزاحم کلی بارش کردی انگار.

آنا سریع تلفن رو ول کرد رفت موبایلش رو برداشت روشن کرد، آهش در اومد، شماره تماس دیشب با مزاحمه یکی نبود، ولی شماره امیر هم نبود.

آنا برگشت سمت تلفن: خوب حالا اشتباه شده، من اشتباه گرفتمش فحشای اون یکی رو دادم به این یکی.

رویا: فرهاد می گفت که..

آنا: فرهاد یا آقا ی مشیر؟

رویا: کوفت ، حالا هر کی. می گفت امیر خیلی عصبانیه.

آنا: من که مزاحم کسی نشدم. یه آدم احمق مزاحم شده.

رویا: خوب حالا تو یه دو روز گوشیت رو خاموش بزار. امیرم کارت داشته باشه به خونه زنگ می زنه.


romangram.com | @romangram_com