#دنسر_پارت_90


-زیاد نکش... حیف این صدا نیست؟!

سیگارو روشن کردم و گفتم:

-واقعا فکر میکنی صدام خوبه؟!

-نه. فکر نمیکنم مطمئنم.

شونه ای بالا انداختم و با بیخیالی به سیگار کشیدنم سرگرم شدم که دوباره گفت:

-تو فکر خوندن نبودی؟

-نمیدونم. تا حالا بهش فکر نکرده بودم. راستش فکر نمیکردم صدام به دردش بخوره.

-حالا بذار این آلبوم کاراش تموم شه. مثه بمب میترکه. شام که نخوردی؟

-نه ولی گرسنه هم نیستم. ترجیح میدم برم هتل.

-باشه. بریم؟

-بریم...

سوار موتورش بودم و به فردا فکر میکردم. به اینکه واقعا نظر بردیا درسته؟ واقعا توی خوانندگی موفق میشم؟! سرمو که آوردم بالا دیدم از توی آینه ی کنار موتور داره نگاه میکنه. یه لحظه نگاهامون توی هم قفل شد... یه چیزی توی سینه م تکون خورد. کل تنم مور مور شد... یه حس عجیب غریبی بود. رومو کردم اون طرف و به روی خودم نیاوردم. وقتی رسیدیم ازش تشکر کردم و رفتم توی هتل. اون شب به حرف بردیا گوش دادم وبه خاطر صدام نه مشروب خوردم نه سیگار کشیدم! یه شب دختر خوبی بودم...




romangram.com | @romangram_com