#دنسر_پارت_91



فردا صبحش بهم زنگ زد و گفت تا یک ساعت دیگه آماده شم که بیاد دنبالم. به حرفش گوش دادم و یه لباس معمولی پوشیدم و قتی بهم زنگ زد رفتم بیرون. دیدن جایی که توش خیلی از خواننده ها صداشونو ضبط میکنن واقعا برام جالب بود. با یه پسری که موهای بلند داشت دست داد و بهم معرفیمون کرد. فهمیدم اسمش کامی هست. یکم باهامون حرف زد و بردیا بهش گفت:

-اینم همونی که میگفتم.

-هیوا؟! جدی!؟ خوبه. خب هیوا برو توی اون اتاق.

بلد نبوم اصلا چی به چیه!؟ مونده بودم چیکار کنم که بردیا دستمو کشید و با خودش برد. یه هدست داد دستم و گفت بذار روی گوشت و اینجا توی این فاصله از این مایکروفون وایسا و یه آهنگ بخون. هرچی دوست داری. ازش تشکر کردم به خاطر راهنایی هاش و هدست رو گذاشتم روی گوشم. صدای کامی از توش اومد:

-هیوا آماده ای؟!

-آره.

-چی میخوای بخونی؟!

-سبکش فرقی نداره؟!

-نه.

آهنگی که همیشه گوش میدادم و خیلی هم دوسش داشتمو خوندم.

آدمک سلام

کجای قصه ای آهنم الان

دو راهه زندگیم

romangram.com | @romangram_com