#دنسر_پارت_81
خندید و گقت:
-خیله خب بابا!!
صداشو صاف کرد و گفت:
-تا حالا به خوندن فکر کردی؟!
یکم مشروبی که خورده بودم پرید توی گلوم و به سرفه افتادم!!
با خنده از جاش بلند شد و آروم زد پشت کمرم!! با دست از خودم دورش کردم و گفت:
-خوبم...
گلوم میسوخت. نشست سر جاش و دوباره جامش رو برداشت. یکم که حالم جا اومد گفتم:
-به خوندن؟!
-آره. به خوندن... راستش امروز وقتی داشتی میخوندی صداتو که شنیدم خوشم اومد. چند وقته دنبال یه تنوعم. همراهی یه صدای دخترونه توی آهنگام. واسه توام یه پواَنِ مثبته... هم میرقصی هم میخونی. شهرتت هم چند برابر میشه...
به فکر فرو رفتم... حق با اون بود. اسم یه خواننده بیشتر از یه رقاص توی ذهن مردم میشینه. چه بهتر که هردو رو داشته باشی.
من: میشه یکم روش فکر کنم؟
-حتما...
غذامونو خوردیم و از رستوران خارج شدیم. وقتی ماشین رو روشن رد گفت:
romangram.com | @romangram_com