#دنسر_پارت_185
یه تیکه از کلیپش پخش شد...
اسم چندتا خواننده ی دیگه هم گفت و در آخر شماره ی تماس و خوند. یه نگاه به صفحه ی لپ تاپ و عکس بردیا انداختم و یه نگاه به شماره و سریع یادداشتش کردم. پس بالاخره بردیا تصمیم گرفت شروع کنه.
یه حس خوبی بعد از مدت ها توی توی وجودم احساس میکردم. فکر دوباره بودن با بردیا هم هیجان زده م میکرد. سریع زنگ زدم به کامی.
کامی: جانم؟
-سلام کامی خوبی؟؟ توام خبر کنسرت آنتالیا رو شنیدی؟
کامی: آره، راستش بردیا بهم زنگ زد و گفت برای گیتار زدن برم. چطور؟
-کامی من یه فکر دارم. این دیگه آخرین کاریه که میتونم بکنم. کمکم میکنی؟
کامی: من واسه دوباره باهم بودنتون هرکاری میکنم. این از حال و روز تو، بردیا هم که از تو بدتر.
از من بدتر؟ پس یعنی هنوزم دوسم داره.
-الان کجایی؟
کامی: کجا میخواستی باشم؟
-باشه من میا اونجا الان.
کاغذی که روی میز بود رو برداشتم و یه نگاهی به انداختم. فقط حرفایی که توی دلم بود رو توش نوشته بودم. مطمئنن کامی میتونه یه چیزی از توش در بیاره.
زنگ زدم به سالن آرایشگاه همیشگیم و یه وقت گرفتم. لباسامو پوشیدم و رفتم پیش کامی. برگه رو دادم بهش و ازش خواستم یه چیز توپ با گیتار برام درست کنه و کاری که میخواستم بکنم رو براش توضیح دادم و رفتم سمت سالن.
romangram.com | @romangram_com