#دنسر_پارت_183
-بردیا...
بردیا: زهرمار...
بغضم شکست و با گریه گفتم:
-چرا اینجوری میکنی؟؟
با عصبانیت گفت:
-چرا اینجوری میکنم؟؟ هر غلطی خواستی کردی حتی نظر منم نپرسیدی بعد میگی چرا اینجوری میکنی؟؟؟ تو میدونستی من عاشق بچه ام نمیدونستی؟ انقدر از من بدت میاد که حتی حاظر نبودی...
نفس عمیقی کشید و ادامه داد:
-چیه؟ نکنه الان توقع داری بیام بغلت کنم بگم گریه نکن اشکال نداره؟؟؟ هه! واسه من آهنگ میدی بیرون؟؟ مثلا میخوای بگم حالت خیلی خوبه وعین خیالتم نیست؟؟ حالم ازت بهم میخوره هیوا. از دخترای آشغالی مثل تو متنفرم. گمشـــو بیـــرون...
راست میگفت. حق داره... با گریه لبمو گاز گرفتم و گفتم:
-هیــس بردیا... داد نزن.
-اگه میخوای داد نزنم برو بیرون. نمیخوام ببینمت.
دستشو گرفتم. دستشو کشید و گفت:
-به من دست نزن... گفتمممم برووو بیرون میفهمی؟؟
آبو گرفتم سمتشو گفتم:
romangram.com | @romangram_com