#دنسر_پارت_175
آروم زمزمه کردم:
-بردیا...
بلندتر
-بردیــا...
بلندتر
-بردیــــا...
صدامو نمیشنده؟؟ بلندتر
-بریـــــا...
صدام میلرزید... به درک. بلند تر
-بردیــــــــــــــا
بغضم دوباره شکست:
-بردیــــا تورور خدااااا برگرد... بردیا بهت احتیاج دارم... دلمممم برات تنگ شده احــــمق. بردیا بیــــا
زیر دلم تیر میکشید. تا بردیا نیاد خوب نمیشم...
انقدر گریه کردم که همونجا روی کاناپه خوابم برد.
romangram.com | @romangram_com