#دنسر_پارت_154
قدم 165 اینطورا بود!!
من: آشغال من کجام کوتوله س؟
-همه جات!
-بیشورِ بی تربیت. بده من کاسه رو...
بروهاشو بالا انداخت و گفت:
-نمیدم!!
-گفتم بدش به من...
دوباره شروع کردم به بپر بپر! نهایتاً روی نوک پام بلند شدم و تمام اعضای بدنمو کشـــیدم که شاید بتونم بگیرمش. یهو دست آزادش دور کمرم حلقه شد و لباش بدون هیچی حرکتی نشست روی لبام. سعی کردم از خودش جداش کنم! چون میدونستم اگه ادامه بده صبحانه مون همینجوری نیمه کاره میمونه. اما وقتی شروع کرد به بوسیدنم دست از تقلا کردن برداشتم. همیشه جلوش کم میاوردم. ناخودآگاه دستم رفت دور گردنش و توی موهاش. یهو صدای زنگ گوشیش اومد. با نارضایتی ازم جدا شد و گفت:
-ای تف به این شانس!!
بلند خندیدم و کاسه رو از دستش گرفتم. اونم رفت گوشیشو جواب بده. مواد رو ریختم توی کاسه و با هم زن مشغول همزدنشون شدم که یهو بردیا با خوشحالی اومد توی آشپزخونه و گفت:
-هیــــــــــوااااااا!!!!!
-چیـــــــــــه؟!!
-آخــــــــر این هفته کنســـــــرت داریــــــم!!! باید بریم دبی!!
romangram.com | @romangram_com