#دنسر_پارت_135

کیفمو پرت کردم روی تختشو در حالی که میرفتم طرفش گفتم:

-خودت چلاقی!؟

-نه! حسش نیست!

از توی آینه با خنده سری براش تکون دادم. نگاهی به قد درازش کردم و گفتم:

-دوست داری بشینی مثلا؟!

برگشت طرفمو بازو هامو گرفت توی دستش و گفت:

-آخــــی!! کوچولـــــو!!

خودمو از دستش آزاد کردم و با خنده شونه هاشو گرفتم و نشوندمش روی صندلی. سشوارو روشن کردم و آروم موهاشو خشک کردم. رفتم رو به روش وایسادم که جلوی موهاشو خشک کنم. سرش رو به روی شکمم بود. یهو دستاشو دورم حلقه کرد و سرشو گسبوند به شکمم. مونده بودم چیکار کنم که دستش به لختی پشت کمرم خورد و یهو مثه این برق گرفته ها ولم کرد و گفت:

-برگرد ببینم لباســــتو!

-وا!! چته روانی!!

-هیوا برگرد گفتم!

با تعجب برگشتم که یهو مچمو گرفت و همونطور که میبردم سمت اتاقم گفت:

-یه وجب لباسو میخواد بپوشه خجالتم نمیکشه!

-واا!! موجــی! خودت گذاشته بودیش رو تخت .

romangram.com | @romangram_com