#دنسر_پارت_114


-من به صدات حالا حالاها نیاز دارم!

پوفی کردم و سرمو گذاشتم روی دستام و آنجمو تکیه دادم به زانوهام. بردیا دستشو کرد لای موهای درازمو تکونشون داد و گفت:

-پس اسم اصلیت حوا بوده خانم کوچولووو!

-کوفت! نکن!

-خاک تو سرت! اسم به این قشنگی! تکه!

-من دوسش ندارم!!

-من دوسش دارم!!

با چشمای گرد نگاش کردم که شونه ای بالا انداخت و رفت سمت اتاقش!

بردیا: فردا صبح میام اتاقتو ببینم. اگه خواستی توام میتونی اتاق منو ببینی!! در ضمن از این به بعد منو دایی صدا کن!!

با حرص پاکت سیگارمو پرت کردم سمتش که گرفتش و با خنده گفت:

-خودت دادیشا!! دیگه بهت نمیدم... شب خوش!

دستامو محکم مشت کردم و کوبوندم تو سرم!! روانی ام دیگه!! کاریش نمیشه کرد!




romangram.com | @romangram_com