#دنسر_پارت_109

هردو نشستیم. یکم نگاهمون کرد و گفت:

-خب. سفر خوب بود؟

بردیا: با کمکای شما عالی... واقعا بابت همه چیز ممنونم.

من: منم همینطور...

و لبخندی از ته دلم به روی بهترین آدم زندگیم زدم... کمی نگاهم کرد و گفت:

-خیلی پیشرفت کردی... آلبومتون کی میاد بیرون؟

بردیا: 2 روز دیگه توی سایت ها هست... امیدوارم که استقبالش همونطوری که فکر میکنم باشه.

-قطعا همینطوره. خب هیوا... بگو ببینم با رقص چطوری؟

-فعلا که انقدر سرم شلوغ بوده وقتی برای یادگرفتن بیشتر ندارم. یک سره یا توی استادیوم با بردیا بودم یا سر صحنه یا توی کاباره. که البته بردیا همیشه باهام میومد تا مشکلی برام به وجود نیاد.

مامانی: پس خیلی باهم صمیمی شدید...

بردیا: بله هیوا دوست خیلی خوبیه...

مامانی: دختر خیلی خوبی هم هست!

بردیا: کاملاً درسته.

جز اینکه لبخند بزنم و تشکر کنم کار دیگه ای از دستم بر نمیومد. ولی خب از شما که پنهون نیست تو یه جام عروسی بود!! (پووزش :دی)

romangram.com | @romangram_com