#دنسر_پارت_101

-میدونم خودم همه ی اینارو میدونم. اما دلیل ایم رفتارای خودمو نمیفهمم. گیج شدم قاطی کردم نمیدونم چمه. تو به روی خودت نیار.

چهارزانو زدم روی زمین و در حالی که داشتم کفشای پاشنه بلند ست لباسمو میپوشیدم گفتم:

-دیوونه ای دیگه!! طبیعیه!

با خستگی اومد نشست روی یه صندلی. در حالی که سعی میکردم لحنم عادی باشه گفتم:

-راستی امروز چی شده بود!؟

-دوست دخترم ادعا میکرد از من بارداره!!

-ا!!

بردیا: چیه!؟

-هیچی یهویی گفتی!

خندید و گفت:

-هیچی دیگه. لوسی 2 سال به عنوان دوست دخترم کنار من بود ولی علاقه ای بهش نداشتم و میدونستم با کسای دیگه ای هم هست. ولی واسم مهم نبود. این اواخر میخواستم باهاش کات کنم که سعی میکرد به هر ترفندی که شده منو کنار خودش نگه داره و اینم آخرین بهوونه ش بود که منم بردمش پیش دکتر و ازش آزمایش گرفتن و معلوم شد بچه مال من نیست. همه چیز هم خدا رو شکر تموم شد!

-آها.

بلند شدم و خواستم بریم بیرون که دستمو گرفت. برگشتم و گفتم:

-چیه؟!

romangram.com | @romangram_com