#دنسر_پارت_10


-خب... خب من اسم پدر و مادرمو میدونم!! و اینکه... شناسنامه دارم... شما دختر داشتید... خب... من دخترِ دختر شما هستم!

لبخند مصنوعی زد و گفت:

-همه اسم پدر و مادرشونو میدونن دختر جون.

با شرمندگی سرمو دوباره فرو کردم توی یقم. چند لحظه نگام کرد و گفت:

-بگو.

-معذرت میخوام چی بگم؟!

-اسمت. اسم مادرت، پدرت.... اینکه اینجا چیکار میکنی. کلا تعریف کن.

یه مکث کوتاه کرد و ادامه داد:

-راستی... چرا ایستادی؟ راحت باش. بیا اینجا بشین.

نه میشد گفت زن مهربونیه و نه میشد گفت زن خشک و بد اخلاقیه. یه حد وسط داشت. معمولی بود. البته رفتار واقعیشو زمانی میتونم تشخیص بدم که مطمئن بشه من دختر عاطفه ام.

به تبعیت از تعرفش با اجازه ای گفتم و روی مبل راحتی که اشاره کرده بود نشستم. خودشم رو به روم نشست. تا دهن باز کردم کسی درو به صدا در آورد.

-بیا داخل.

یه زن دیگه با لباس فرمی شبیه اون خانمی که راهنماییم کرده بود اومد داخل اتاق و سینی حاوی کیک و چای و قهوه بود رو گذاشت روی میز. با تعجب نگاه کردم. دو فنجون چای و دو فنجون قهوه. گفتم:


romangram.com | @romangram_com