#دالیت_پارت_58
-که چي؟!
-کسي تو زندگيت بوده؟
-ميخواي بري دنبالش؟
-من خواهرتم نگار!حرفاي دلتو به من بزن،مي دونم با هم صميمي نبوديم ولي من ميخوام کمکت کنم چون از رفتار گذشته م پشيمونم
-تو هم ميخواي سرکوبم کني به جرم اينکه دلم براي کسي لرزيده؟!
-نه نگار ديگه نه،جاي اينکه با سيگار کشيدن حرفاتو توي خودت بريزي با من درد و دل کن تا سبک بشي؛من خوب مي دونم علت اون همه گريه و سکوت و اعتياد ميتونه يه شکست عشقي بزرگ براي دختر جوون و حساسي مثل تو باشه
-الأن فهميدي؟!
-مي دونم دير ديدمت ولي حالا که ديدم ميخوام کمکت کنم
-به من کمکي نميشه کرد،بال و پرِ شکسته ام ترميم ناپذيره
به حياط نگا کردم و ادامه دادم:
-ديگه مهم نيست که مثل گذشته به بقيه ميگي يا نه،حالا ديگه نقشي تو زندگي همديگه نداريم
نينا-از همکلاسيات بود؟
-از همسايه هامون!
نينا يکه خورده نگام کرد،رنگش پريده بود ميدونستم شک کرده زير لب گفت:
نينا-کيِ؟اميرعلي؟!اميرعليِ آره؟!!
-عليرضا
نينا-نگــار!!عليرضا متأهل بود!!!
جريانو براي نينا تعريف کردم و نينافقط شوکه نگاهم مي کرد و اشکاش از چشماش سر مي خورد به روي گونه ش فرو مي ريخت وقتي حرفام تموم شد نينا غصه وار و پشيمون گفت:
نينا-چطور نفهميدم!اون روز سر سفره به وضوح مشخص بود چطور نفهميدم!
برگشت به من نگاه کرد و گفت:
نينا-فقط همين بود؟
به نينا نگاهي با ترديد کردم که گفت:
نينا-نگو ازش حامله بودي که پس مي افتم!!
romangram.com | @romangram_com