#داغدیدگان_پارت_99
فروغ هم با خونسردی شانه بالا انداخت ..
-اره چرا که نشه ؟..خودت گفتی بمون بیخ ریشم ..
مریم بانو با حرص لب گزید ..
-حالا من یه حرفی زدم تو چرا زود بُل گرفتی ..
فروغ بی توجه به حرف مادرش ادامه داد ..
-به هرحال من قصد ازدواج ندارم ..نه با پسر حمیرا خانم نه با هرکس دیگه ای ..فعلا میخوام یه مدت استراحت کنم وبعد هم برم سراغ کار ...
-کار چه کاری ..؟
-نمیدونم یه کاری که دستم تو جیب خودم بره ...نمیخوام نون خور شما باشم ..
مریم بانو پوزخندی زد ..
-کار کجا بود دختر .؟.فکر میکنی با این مدرکت بهت کار میدن ..گنده تر از تو بی کار موندن ..
اما فروغ کلام اخر را با قاطعیت گفت ..
-به هرحال ..ازفردا میگردم دنبال کار ..این حرف اول واخرمه ...
romangram.com | @romangram_com